و نخوانیم کتابی که در آن باد نمیآید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست
و کتابی که در آن یاختهھا بیبعدند
و نخواھیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
و نخواھیم پلنگ از در خلقت برود بیرون
و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت
و اگر خنج نبود لطمه
میخورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت
و بدانیم اگر نور نبود منطق زنده پرواز دگرگون میشد
و بدانیم که پیش از مرجان خلئی بود در اندیشه دریاھا
و نپرسیم کجاییم
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست
و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است
و نپرسیم پدرھای پدرھا چه نسیمی چه شبی داشتهاند
پشت سرنیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمیخواند
پشت سر باد نمی آید
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است
پشت سر روی ھمه فرفره ھا خاک نشسته است
پشت سر خستگی تاریخ است
پشت سر خاطرهی موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم
بد نگوییم به مھتاب اگر تب داریم
دیدهام گاھی در تب ماه میآید پایین
میرسد دست به سقف ملکوت
دیدهام سھره بھتر میخواند
گاه زخمی که به پا داشتهام
زیر و بمھای زمین را به من آموخته است
گاه در بستر بیماری من حجم گل چند برابر شده است
و فزون تر شده است قطر نارنج شعاع فانوس
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست…
پ.ن۱:موسیقی باران عشق،اثر ناصر چشم آذر- یکی از موزیک هایی که هیچوقت از گوش دادن بهش خسته نمیشم.البته یکسری از دوستان لطف دارن و میگن که چرا آهنگهایی رو که فقط بدرد آسانسور میخوره گوش میدی:)
پ.ن۲:شعر صدای پای آب (که بخشی از اون رو اینجا نوشتم )،اثر سهراب سپهری-حدود ۵ یا ۶ سالی هست که خواندن و گوش دادن به اشعار سهراب یکی از تفریحام محسوب میشه.