وقتی که نوشتن مستمر رو شروع میکنم اون علیای که باید دوست داره بیدار شه ،حسش میکنم، کلاً همهی ما ادما تا آخر عمر در دو حالت زندگی میکنیم یا خودمونو گم کردیم(نشناختیم) و داریم از واقعیت فرار میکنیم و سرمون رو گرم نگه میداریم تا زحمت پیدا کردن(شناختن) خودمون رو به خودمون ندیم یا خودمون رو پیدا کردیم(شناختیم) و پله پله به چیزی که براش ساخته شدیم یا کمال نزدیک میشیم.
کمالی که تو کتاب های دینی دبیرستان ازش صحبت میشد رو نمیگم. مطمئنم همه ادما هدفمند ساخته شدن،برای یک هدفی پا گذاشتن روی این خاک سرد .
هرکس به اندازه خودش،یکی جهان رو تغییر میده و کمال دیگری بزرگ کردن فرزندانشه.
وقتی اون (علیای که گفتم) دوست داره بیدار شه ، با خودش نسیمی از یک نادانی مفرط میاره و باعث میشه خلا یادگیری رو توی زندگیم احساس کنم . هرچیزی که من تا به الان توی زندگیم دارم نقطه شروعش همین نسیم بوده.
دوره ای که چند ماه پیش شروع کرده بودم و چند ماهی هس داره روی دسکتاپ لپتاپم خاک میخوره رو باید شروع کنم.
با نوشتن توی همینجا شروعش میکنم،نوشتن درسنامهای خلاصهوار از زبان دارت تا بعده ها منبعی بشه برای مرور خودم ،هرچیزی که یاد گرفته بودم و بعد هم، چیزهایی که قراره یاد بگیرم.
چیزی که چند هفتهای درون من ذوقی ایجاد کرده ،داستان های کتابهای جی ار ار تالکین هستش،نویسنده ای که ابتدا برای سرگرمی فرزندانش هابیت رو نوشت و بعد استقبال گسترده و برای معرفی پانزده زبانی که اختراع کرده بود داستان های بعدی من جمله ارباب حلقه ها،سیلماریلیون و.. به تحریر دراورد ،که ارباب حلقه ها شناخته شده ترینشون هست.
جهان تالکین ،جهان آردا ،خالقش ارو ایلوواتار و فرشتگان مقربش والاها و زیر دستان آن ها مایا نام دارند.
اثری که بشدت دوست دارم کتابی که سال ۱۹۷۷ منتشر شد،یعنی سیلماریلیون ،هزاران سال قبل از داستان ارباب حلقهها و در زمان ارباب تاریکی اول به نام ملکور یا مورگاث قدرتمندترین والایی(فرشته) بود همانند شیطان که بر خالق احسن خدا(انسان) سجده نکرد ،او هم به علت حسادت در برابر آفریدگان ایلوواتار ایستاد و باعث خلق داستان های زیبای فانتزی-حماسیای شد که زیباترین آنها نفرین فرزندان هورین ،سرگذشت سائورون ارباب دوم تاریکی و عاشقانه برن و لوتین است.
بعد از اینکه کتاب رو خوندم احتمالاً دستهای به سایت اضافه کنم و ازونجایی که متن بسیار سنگینی داره (کتاب رده بزرگسال هست)خلاصه و ساده شدش رو برای سرگرمی بنویسم .
بنظرم خوندن این نوع کتاب ها(کتاب های داستانی در تمام ژانرها) و سرگرم شدن و لذت بردن ازشون، خیلی بهتر از درگیری با کتاب های مد امروزیه که اصطلاحاً بهشون میگن روانشناسی زرد ،در کل کتابهایی که میخوان موفقمون کنن: چطور خفن شویم،چطور صبح ها زود از خواب بیدار شویم،چطور باحال شویم و مزخرفاتی ازین دست.
دو سه باری هم تلاش کردم این نوع کتاب هارو بخونم ولی بیشتر از دو سه روز نتونستم تحملشون کنم.
توی این ماه احتمالاً نوشته های زیاد دیگهای رو منتشر کنم،هرچیزی که گیرم اومد،از عطر بگیر تا برنامه ورزشی یا علم صدا و هرچیز دیگه ای،مینویسم که هم نوشته باشم و هم سئوی از دست رفته سایتم بعد پاک کردن وردپرس از روی هاستم برگرده.
پ.ن:به جهت خالی نبودن عریضه …